امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 7 سال و 21 روز سن داره

دفتر خاطراتی برای پسرم

انتخاب نام امیرحسین در شب قبل از تولد

اولین ماهی که مامان باردار بود حالش اصلا خوب نبود یه روزی انقدر حالت تهوع داشتم که حتی آب هم نمی تونستم بخورم. در اوج تشنگی یه لحظه گریه ام گرفت و گفتم یا امام حسین من از تشنگی مردم چرا کمکم نمی کنی. اون لحظه توی دلم گفتم نذر می کنم اگه بچه پسر بود اسمش رو امیرحسین بذاریم. جالبه بلافاصله حال من بهتر شد و آب آلبالویی که انه بهمون داده بود رو خوردم و تشنگی ام برطرف شد. بعد از اینکه مشخص شد نی نی تو راهی مون پسره ، بابا گفت من دوست دارم یه اسم متفاوتی برای نی نی انتخاب کنم و از اونجایی که اسم آراز رو خیلی دوست داشت این اسم رو انتخاب کرد. بعدش خیلی سر اسم صحبت کردیم و اسم های دیگه ای مثل احسان و عرفان و آدرین و آیدین و ... پیشنهاد شد ولی تا لحظه...
23 فروردين 1396

روز موعود 24 ام فروردین ماه

برای آخرین بار پیش آقای دکتر رفتم تا تاریخ دقیق روز عمل رو مشخص کنه . آقای دکتر روز جمعه 24 فروردین رو برای جراحی انتخاب کرد و گفت اگر خدایی نکرده زودتر از موعد مشکلی پیش اومد سریعا به بیمارستان شمس برو. دیگه شمارش معکوس برای دیدن نی نی مون شروع شده. این روزها دیگه نه من طاقت دارم نه نی نی . چون هم حرکات نی نی یه مدل های دیگه ای شده و هم من خودم خیلی بی حالم. دیگه بعد از تعطیلات نوروز به اداره هم نرفتم تا انشالله این روزهای آخر هم به سلامتی بگذره. بی صبرانه منتظرتیم جیگرم
16 فروردين 1396

آماده کردن خونه برای اومدن نی نی

بهمن ماه بود که دیگه کم کم خونه رو برای اومدن نی نی مون آماده کردیم. اولش دیوارهای اتاق ها رو کاغذ دیواری کردیم بعدشم کمد و دراور جدید برای نی نی مون خریدیم و توی اتاق داداشی گذاشتیم. امیرعلی خیلی ذوق داره که قراره یه داداشی براش بیاد. هی میاد دستشو روی شکم من می ذاره و میگه مامان دیگه خسته شدم کی نی نی مون به دنیا میاد. کم کم دیگه ساک بیمارستان رو هم آماده کردم که اگه خدایی نکرده نی نی مون زودتر از موعد بیاد آمادگی لازم رو داشته باشیم. اینم از اولین لباس های نی نی مون که قراره بدیم به خانم پرستار تا تنش بکنه. اینا هم کادوهایی هست که مامانی برامون فرستاده.   ...
19 بهمن 1395